هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » محمد علی سپانلو »گل یخ
پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 13:40 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گل یخ

 با شاخه ی گل یخ
 از مرز این زمستان خواهم گذشت
جایی کنار آتش گمنامی
 آن وام کهنه را به تو پس می دهم
 تا همسفر شوی
 با عابران شیفته ی گم شدن
 شاید حقیقتی یافتی
همرنگ آسمان دیار من
 شهری که در ستایش زیبایی
 دور از تو قهوه ای که مرا مهمان کردی
 لب می زنم
 و شاخه ی گل یخ را کنار فنجان جا می گذارم
چیزی که از تو وام گرفتم
 مهر تو را به قلب تو پس می دهم
 آری قسم به ساعت آتش
 گم می کنم اگر تو پیدا کنی
 این دستبند باز شد اینک
 از دست تو که میوه ی سایش به واژه هاست